اي صورتت ز گوهر معني خزينه‌اي

شاعر : سعدي

ما را ز داغ عشق تو در دل دفينه‌اياي صورتت ز گوهر معني خزينه‌اي
مگذار ناله‌اي که برآيد ز سينه‌ايداني که آه سوختگان را اثر بود
وز موي در کنار و برت عنبرينه‌ايزيور همان دو رشته مرجان کفايتست
گر من ز بندگان تو باشم کمينه‌ايسر درنياورم به سلاطين روزگار
وان دم که بي تو مي‌گذرانم غبينه‌ايچشمي که جز به روي تو بر مي‌کنم خطاست
سنگي به دست دارد و ما آبگينه‌ايتدبير نيست جز سپر انداختن که خصم
کز دل به درکند همه مهري و کينه‌ايوان را روا بود که زند لاف مهر دوست
تنها در اين مدينه که در هر مدينه‌ايسعدي به پاکبازي و رندي مثل نشد
کز پارس مي‌رود به خراسان سفينه‌ايشعرش چو آب در همه عالم چنان شده